1 من تمام چیزهایی را که خداوند، خدای آنها، مرا فرستاده بود تا به آنها بگویم گفتم.
2 آنگاه عزریا پسر هوشعیا و یوحانان پسر قاریح و دیگر مردان مغرور به من گفتند: «تو دروغ میگویی. خداوند خدای ما، تو را نفرستاده تا به ما بگویی که به مصر نرویم و در آنجا زندگی نکنیم.
3 باروک پسر نیریا تو را علیه ما تحریک کرده است تا بابلیها بر ما مسلّط شوند و ما را بکشند و یا به اسارت ببرند.»
4 پس هیچکس، نه یوحانان، نه افسران ارتش و نه مردم، نخواستند از دستورات خداوند اطاعت کنند و در یهودا بمانند.
5 سپس یوحانان و افسران ارتش هرکسی را که در یهودیه باقیمانده بود، به همراه تمام کسانیکه در میان سایر اقوام پراکنده شده بودند و به یهودیه برگشته بودند شامل: