2 حمات که همسایهٔ حدراخ است و همچنین صور و صیدون با تمام مهارتشان متعلّق به خداوند میباشند.
3 هرچند صور برای خود استحکاماتی ساخته و نقره و طلا را همچون خاک و گِل کوچهها جمع کرده است،
4 امّا حالا خداوند همهٔ داراییاش را از او میگیرد، ثروتش را به دریا میریزد و خودش نیز در آتش خواهد سوخت.
5 وقتی اشقلون این را ببیند وحشت میکند. غزه و عقرون از درد به خود میپیچند و امید عقرون به ناامیدی تبدیل میگردد. پادشاه غزه کشته میشود و اشقلون از سکنه خالی میگردد.
6 بیگانگان در اشدود ساکن میشوند و خداوند میفرماید: «غرور فلسطینیان از بین میرود.
7 گوشتی را که با خون میخورد از دهانش و چیزهای حرام را از میان دندانهایش بیرون میکشم. کسانیکه باقی میمانند به من تعلّق خواهند داشت و مانند یکی از طایفههای سرزمین یهودا جزء قوم من میشوند. عقرون هم مثل یبوسیان به قوم من میپیوندد.
8 من از سرزمین خود حفاظت میکنم تا سپاهیان دشمن نتوانند از آن عبور و مرور کنند. من با چشمان خود رنج و خواری قومم را دیدم و دیگر نمیگذارم که ستمگران سرزمین آنها را پایمال نمایند.»