3 آنگاه وسوسهگر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!»
4 عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که:«”انسان تنها به نان زنده نیست،بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر شود.“»
5 سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد
6 و به او گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است:«”فرشتگان خود را دربارۀ تو فرمان خواهد دادو آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت،مبادا پایت را به سنگی بزنی.“»
7 عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که،«”خداوند، خدای خود را میازما.“»
8 دیگر بار، ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همۀ حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد
9 و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و مرا سَجده کنی، این همه را به تو خواهم بخشید.»