4 و خوراک خوشطعمی آنگونه که دوست میدارم برایم مهیا کن و آن را نزد من آور تا بخورم و جانم پیش از مردنم تو را برکت دهد.»
5 چون اسحاق با پسرش عیسو سخن میگفت، رِبِکا شنید. وقتی عیسو به صحرا رفت تا صیدی شکار کرده، بیاورد،
6 رِبِکا به پسرش یعقوب گفت: «من سخنان پدرت را شنیدم که به برادرت عیسو گفت:
7 ”برایم شکاری بیاور و خوراکی خوشطعم برایم مهیا کن تا بخورم و پیش از مردنم تو را در حضور خداوند برکت دهم.“
8 پس اکنون پسرم، سخن مرا در آنچه تو را امر میکنم بشنو.
9 به سوی گله بشتاب و دو بزغالۀ خوب نزد من بیاور، تا برای پدرت خوراکی خوشطعم، همانگونه که دوست میدارد، مهیا سازم.
10 و تو آن را نزد پدرت ببر تا بخورد، و پیش از مرگش تو را برکت دهد.»