17 آنان به او گفتند: «از این سوگند که برای تو خوردیم مبرا خواهیم بود
18 مگر آنکه چون به این سرزمین درآییم، این طناب سرخ را به پنجرهای که ما را از آن پایین فرستادی بسته باشی، و پدر، مادر، برادران و همۀ خانوادهات را در خانۀ خویش گرد آورده باشی.
19 اگر کسی از دَرِ خانهات به کوچه بیرون رود، خونش بر گردن خودش خواهد بود و ما مبرا خواهیم بود. ولی اگر کسی بر آنان که در خانه با تو هستند دست دراز کند، خون آنان بر گردن ما خواهد بود.
20 اما اگر دربارۀ کار ما با کسی سخن گویی، از این سوگند که برای تو خوردیم مبرا خواهیم بود.»
21 زن پاسخ داد: «چنان باشد که گفتید.» پس ایشان را روانه کرد و برفتند. و زن آن طناب سرخ را بر پنجره بست.
22 آنان آنجا را ترک کرده، به کوهستان رفتند و سه روز در آنجا ماندند تا تعقیبکنندگان بازگشتند. تعقیبکنندگان تمامی طول راه را جستجو کردند، اما چیزی نیافتند.
23 آنگاه آن دو مرد بازگشتند. آنها از کوهستان فرود آمده، از معبر رود گذشتند و نزد یوشَع پسر نون رسیده، او را از هرآنچه برای آنها رخ داده بود، آگاه ساختند.