5 و هنوز سخن بر زبانش بود که ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افکند واینک آوازی از ابر دررسید که «این است پسرحبیب من که از وی خشنودم. او را بشنوید!»
6 وچون شاگردان این را شنیدند، به روی درافتاده، بینهایت ترسان شدند.
7 عیسی نزدیک آمده، ایشان را لمس نمود و گفت: «برخیزید و ترسان مباشید!»
8 و چشمان خود را گشوده، هیچکس راجز عیسی تنها ندیدند.
9 و چون ایشان از کوه به زیر میآمدند، عیسی ایشان را قدغن فرمود که «تاپسر انسان از مردگان برنخیزد، زنهار اینرویا را به کسی باز نگویید.»
10 شاگردانش از او پرسیده، گفتند: «پس کاتبان چرا میگویند که میبایدالیاس اول آید؟»
11 او در جواب گفت: «البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح خواهدنمود.