2 و چون چهل شبانهروز روزه داشت، آخر گرسنه گردید.
3 پس تجربه کننده نزد او آمده، گفت: «اگر پسر خداهستی، بگو تا این سنگها نان شود.»
4 در جواب گفت: «مکتوب است انسان نه محض نان زیست میکند، بلکه به هر کلمهای که از دهان خدا صادرگردد.»
5 آنگاه ابلیس او را به شهر مقدس برد و برکنگره هیکل برپا داشته،
6 به وی گفت: «اگر پسرخدا هستی، خود را به زیر انداز، زیرا مکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو فرمان دهد تاتو را بهدستهای خود برگیرند، مبادا پایت به سنگی خورد.»
7 عیسی وی را گفت: «و نیزمکتوب است خداوند خدای خود را تجربه مکن.»
8 پس ابلیس او را به کوهی بسیار بلند برد وهمه ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده،