3 پس خواهرانش نزد او فرستاده، گفتند: «ای آقا، اینک آن که او را دوست میداری مریض است.»
4 چون عیسی این را شنید گفت: «این مرض تا به موت نیست بلکه برای جلال خدا تا پسر خدا از آن جلال یابد.»
5 و عیسی مرتا و خواهرش و ایلعازررا محبت مینمود.
6 پس چون شنید که بیمار است در جایی که بود دو روز توقف نمود.
7 و بعد از آن به شاگردان خود گفت: «باز به یهودیه برویم.»
8 شاگردان او راگفتند: «ای معلم، الان یهودیان میخواستند تو راسنگسار کنند؛ و آیا باز میخواهی بدانجابروی؟»
9 عیسی جواب داد: «آیا ساعتهای روزدوازده نیست؟ اگر کسی در روز راه رود لغزش نمی خورد زیرا که نور این جهان را میبیند.