3 گفت: «اینک کنیز من، بلهه! بدو درآ تا بر زانویم بزاید، و من نیز از او اولاد بیابم.»
4 پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد. و او به وی درآمد.
5 وبلهه آبستن شده، پسری برای یعقوب زایید.
6 وراحیل گفت: «خدا مرا داوری کرده است، و آوازمرا نیز شنیده، و پسری به من عطا فرموده است.» پس او را دان نام نهاد.
7 و بلهه، کنیز راحیل، بازحامله شده، پسر دومین برای یعقوب زایید.
8 وراحیل گفت: «به کشتیهای خدا با خواهر خودکشتی گرفتم و غالب آمدم.» و او را نفتالی نام نهاد.
9 و اما لیه چون دید که از زاییدن بازمانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته، او را به یعقوب به زنی داد.