15 و تا وقت مرگ هیرودیس در آنجا ماند و به این وسیلهٔ سخنی كه خداوند به زبان نبی فرموده بود، تحقّق یافت كه: «پسر خود را از مصر فراخواندم.»
16 وقتی هیرودیس متوجّه شد كه مجوسیان او را فریب دادهاند، بسیار غضبناک شد و فرمان قتل عام پسران دو ساله و كمتر را در بیتلحم و تمام حومهٔ آن طبق تاریخی كه از مجوسیان جویا شده بود، صادر كرد.
17 به این ترتیب كلماتی كه به وسیلهٔ ارمیای نبی بیان شده بود، به حقیقت پیوست:
18 «صدایی در رامه به گوش رسید.صدای گریه و ماتم عظیم.راحیل برای فرزندان خود گریه میکردو تسلّی نمیپذیرفتزیرا آنان از بین رفتهاند.»
19 پس از درگذشت هیرودیس، فرشتهٔ خداوند در مصر در عالم خواب به یوسف ظاهر شده
20 به او گفت: «برخیز، كودک و مادرش را بردار و به سرزمین اسرائیل روانه شو زیرا آن کسانیکه قصد جان كودک را داشتند درگذشتهاند.»
21 پس او برخاسته كودک و مادرش را برداشت و به سرزمین اسرائیل برگشت.