1 و بعد از دو روز، عید فصح و فطیر بودکه روسای کهنه و کاتبان مترصد بودندکه به چه حیله او را دستگیر کرده، به قتل رسانند.
2 لیکن میگفتند: «نه در عید مبادا در قوم اغتشاشی پدید آید.»
3 و هنگامی که او در بیت عنیا در خانه شمعون ابرص به غذا نشسته بود، زنی با شیشهای از عطرگرانبها از سنبل خالص آمده، شیشه را شکسته، برسر وی ریخت.
4 و بعضی در خود خشم نموده، گفتند: «چرا این عطر تلف شد؟