25 عیسی بدو گفت: «من قیامت و حیات هستم. هرکه به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد.
26 و هرکه زنده بود و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد. آیااین را باور میکنی؟»
27 او گفت: «بلیای آقا، من ایمان دارم که تویی مسیح پسر خدا که در جهان آینده است.»
28 و چون این را گفت، رفت و خواهر خودمریم را در پنهانی خوانده، گفت: «استاد آمده است و تو را میخواند.»
29 او چون این را بشنید، بزودی برخاسته، نزد او آمد.
30 و عیسی هنوزوارد ده نشده بود، بلکه در جایی بود که مرتا او راملاقات کرد.
31 و یهودیانی که در خانه با او بودندو او را تسلی میدادند، چون دیدند که مریم برخاسته، به تعجیل بیرون میرود، از عقب اوآمده، گفتند: «بهسر قبر میرود تا در آنجا گریه کند.»