1 و بعد از آن عیسی در جلیل میگشت زیرانمی خواست در یهودیه راه رود چونکه یهودیان قصد قتل او میداشتند.
2 و عید یهود که عید خیمهها باشد نزدیک بود.
3 پس برادرانش بدو گفتند: «از اینجا روانه شده، به یهودیه برو تاشاگردانت نیز آن اعمالی را که تو میکنی ببینند،
4 زیرا هرکه میخواهد آشکار شود در پنهانی کارنمی کند. پس اگر این کارها را میکنی خود را به جهان بنما.»
5 زیرا که برادرانش نیز به او ایمان نیاورده بودند.
6 آنگاه عیسی بدیشان گفت: «وقت من هنوز نرسیده، اما وقت شما همیشه حاضراست.