1 چشمه اشک. تا روز و شب برای کشتگان دختر قوم خود گریه میکردم.
2 کاش که در بیابان منزل مسافران میداشتم تا قوم خود را ترک کرده، از نزد ایشان میرفتم چونکه همگی ایشان زناکارو جماعت خیانت کارند.
3 زبان خویش را مثل کمان خود به دروغ میکشند. در زمین قوی شدهاند اما نه برای راستی زیرا خداوند میگوید: «از شرارت به شرارت ترقی میکنند و مرانمی شناسند.»
4 هر یک از همسایه خویش باحذر باشید و به هیچ برادر اعتماد منمایید زیراهر برادر از پا درمی آورد و هر همسایه به نمامی گردش میکند.
5 و هر کس همسایه خود را فریب میدهد و ایشان براستی تکلم نمی نمایند و زبان خود را به دروغگویی آموختهاند و از کج رفتاری خسته شدهاند.
6 خداوند میگوید که «مسکن تودر میان فریب است و از مکر خویش نمی خواهندکه مرا بشناسند.»