یوشع 10:6-12 OPV

6 پس مردان جبعون نزد یوشع به اردو درجلجال فرستاده، گفتند: «دست خود را ازبندگانت بازمدار. بزودی نزد ما بیا و ما را نجات بده، و مدد کن زیرا تمامی ملوک اموریانی که درکوهستان ساکنند، بر ما جمع شدهاند.»

7 پس یوشع با جمیع مردان جنگی و همه مردان شجاع از جلجال آمد.

8 و خداوند به یوشع گفت: «ازآنها مترس زیرا ایشان را بهدست تو دادم و کسی از ایشان پیش تو نخواهد ایستاد.»

9 پس یوشع تمامی شب از جلجال کوچ کرده، ناگهان به ایشان برآمد.

10 و خداوند ایشان را پیش اسرائیل منهزم ساخت، و ایشان را در جبعون به کشتارعظیمی کشت. و ایشان را به راه گردنه بیت حورون گریزانید، و تا عزیقه و مقیده ایشان راکشت.

11 و چون از پیش اسرائیل فرار میکردندو ایشان در سرازیری بیت حورون میبودند، آنگاه خداوند تا عزیقه بر ایشان از آسمان سنگهای بزرگ بارانید و مردند. و آنانی که ازسنگهای تگرگ مردند، بیشتر بودند از کسانی که بنیاسرائیل به شمشیر کشتند.

12 آنگاه یوشع در روزی که خداوند اموریان را پیش بنیاسرائیل تسلیم کرد، به خداوند درحضور بنیاسرائیل تکلم کرده، گفت: «ای آفتاب بر جبعون بایست و توای ماه بر وادی ایلون.»