6 آنها تمام جزیره قبرس را طی كردند تا به شهر پافس رسیدند. در آنجا به یک جادوگر یهودی كه نبی دروغین بود و بریشوع نام داشت برخوردند.
7 او از ملازمین سرگیوس پولس، فرماندار قبرس كه مرد فهمیدهای بود، بشمار میآمد. فرماندار، برنابا و شائول را به حضور خود احضار نمود؛ زیرا میخواست كلام خدا را از آنها بشنود.
8 امّا آن جادوگر كه نام یونانی او علیما بود، با آنان مخالفت میكرد و سعی داشت فرماندار را از ایمان آوردن باز دارد.
9 در این هنگام شائول كه به نام پولس معروف شده بود، پر از روحالقدس شده به آن مرد چشم دوخت و گفت:
10 «ای فرزند شیطان، ای دشمن تمام نیکیها، ای منبع نیرنگ و تبهكاری، آیا از منحرف ساختن مردم از راه راست خداوند دست بر نمیداری؟
11 حالا ببین، دست خدا تو را خواهد زد و نابینا خواهی شد و تا مدّتی نور آفتاب را نخواهی دید.»در همان وقت دنیا در نظر علیما تیره و تار شد و كوركورانه به این طرف و آن طرف میگشت تا شخصی را برای راهنمایی خود پیدا كند.
12 فرماندار كه این جریان را دید، ایمان آورد؛ زیرا از تعالیم خداوند سخت متحیّر شده بود.