4 حاضران گفتند: «به كاهن اعظم خدا اهانت میکنی؟»
5 پولس گفت: «ای برادران، من نمیدانستم كه او كاهن اعظم است. میدانم كه تورات میفرماید: 'به پیشوای قوم خود ناسزا نگو.'»
6 وقتی پولس فهمید كه بعضی از آنان صدوقی و بعضی فریسی هستند، با صدای بلند گفت: «ای برادران، من فریسی و فریسیزادهام و مرا بهخاطر ایمان و امید به رستاخیز مردگان در اینجا محاكمه میکنند.»
7 با این سخن میان فریسیان و صدوقیان اختلاف افتاد و مردم به دو دسته تقسیم شدند.
8 (صدوقیان منكر روز قیامت و وجود فرشته یا روح هستند ولی، فریسیان به وجود اینها اعتقاد دارند.)
9 سر و صدای زیادی در مجلس بلند شد و چند نفر از علمای فرقهٔ فریسی برخاسته گفتند: «ما در این مرد هیچ تقصیری نمیبینم. از كجا معلوم است كه روح یا فرشتهای با او سخن نگفته باشد»
10 اختلاف زیادتر شد و سرهنگ از ترس اینكه مبادا پولس را تكهتکه كنند، فرمان داد سربازان به مجلس وارد شوند و پولس را از میان جمعیّت خارج ساخته و به سربازخانه ببرند.