3 تمام افسران ایالتی، حاکمان، والیان، و اهل دربار، همه به یهودیان کمک میکردند، چون آنها از مردخای میترسیدند.
4 مردخای در سرتاسر مملکت مشهور شد، زیرا شخص مقتدری در دربار پادشاه بود و قدرت او روزبهروز بیشتر میشد.
5 پس یهودیان میتوانستند هرطوری که بخواهند با دشمنان خود رفتار کنند. آنها با شمشیر بر دشمنان خود حمله میکردند و همهٔ آنان را میکشتند.
6 تنها در پایتخت، یعنی در شهر شوش، یهودیان پانصد نفر را کشتند.
11 تعداد کشتهشدگان در شهر شوش همان روز به اطّلاع پادشاه رسید.
12 سپس پادشاه به استر ملکه گفت: «تنها در شهر شوش یهودیان پانصد نفر از جمله ده پسر هامان را کشتهاند. معلوم نیست در سایر استانها چند نفر را کشتهاند. آیا خواهش دیگری هم داری؟ هرچه بخواهی به تو میدهم. حالا بگو که چه میخواهی تا به تو بدهم.»
13 استر در پاسخ گفت: «اگر اعلیحضرت موافق باشند به یهودیان در شهر شوش اجازه داده شود فردا هم همین کار را انجام دهند و ده پسر هامان را به دار بیاویزند.»