1 «بعد از آن به طرف باشان حرکت کردیم. پادشاه باشان با تمام لشکر خود برای مقابله ما به ادرعی آمد.
2 خداوند به من فرمود: 'از او نترس، زیرا من او را همراه با تمام مردم و سرزمینش به تو سپردهام. با او همان رفتار را بکن که با سیحون، پادشاه اموریان در حشبون کردی.'
3 «به این ترتیب خداوند خدای ما، عوج پادشاه باشان را هم با تمام مردم او به دست ما تسلیم کرد و ما همه را کشتیم و حتّی یک نفر را هم زنده نگذاشتیم.
4 هر شصت شهر، یعنی تمام نواحی ارجوب سرزمین باشان و تمام قلعههای نظامی آنها را تصرّف کردیم.