داوران 14:10-16 TPV

10 پدرش به خانۀ آن دختر رفت و سامسون مطابق رسم جوانان جشنی ترتیب داد.

11 وقتی فلسطینیان او را دیدند سی نفر از جوانانشان را فرستادند تا نزد او بمانند.

12 سامسون به مهمانان گفت: «من یک چیستان برایتان می‌گویم. اگر شما در مدّت هفت روز جشن جواب آن را پیدا کردید، من سی دست لباس ساده و سی دست لباس نفیس به شما می‌دهم.

13 اگر نتوانستید، شما باید سی دست لباس ساده و سی دست لباس نفیس به من بدهید.» آنها گفتند: «بسیار خوب، چیستانت را به ما بگو.»

14 سامسون گفت:«از خورنده خوردنی به دست آمد،و از زورآور، شیرینی.»پس از سه روز آنها هنوز نتوانسته بودند، جواب چیستان را پیدا کنند.

15 در روز چهارم، همگی نزد زن سامسون آمدند و گفتند: «از شوهرت معنی چیستان را بپرس وگرنه تو و خانهٔ پدرت را آتش می‌زنیم. آیا شما ما را دعوت کردید که غارتمان کنید؟»

16 پس زن سامسون نزد شوهر خود گریه کرد و گفت: «تو از من بدت می‌آید و مرا اصلاً دوست نداری. تو به هموطنانم یک چیستان گفتی، امّا معنی آن را بیان نکردی.»سامسون به او گفت: «ببین، من به پدر و مادرم هم، آن را نگفته‌ام. چرا به تو بگویم؟»