داوران 6:23-29 TPV

23 خداوند به او فرمود: «سلامت باش، نترس، تو نمی‌میری.»

24 جدعون در آنجا قربانگاهی برای خداوند ساخت و آن را «خداوند سرچشمهٔ صلح و سلامتی است» نامید. (تا به امروز در عُفره که متعلّق به خاندان ابیعزریان است، باقی است.)

25 در همان شب خداوند به او فرمود: «گاو پدرت را که هفت ساله است بگیر و به قربانگاه بعل، که متعلّق به پدرت است ببر. قربانگاه را ویران کن و الههٔ اشره را که در پهلوی آن است، بشکن.

26 به جای آن برای خداوند خدای خود، بر سر این قلعه قربانگاهِ مناسبی بساز. بعد گاو را گرفته، با چوبِ الههٔ اشره قربانی سوختنی تقدیم کن.»

27 جدعون ده نفر از خدمتکاران را با خود برد و طبق دستور خداوند رفتار کرد. چون از فامیل خود و مردم می‌ترسید، آن کار را در شب انجام داد.

28 صبح روز بعد، وقتی مردم شهر به آنجا آمدند، دیدند که قربانگاه ویران شده و الههٔ اشره شکسته و گاو دیگری بر قربانگاه تازه قربانی شده.

29 پس از یکدیگر پرسیدند: «این کار را چه کسی کرده است؟» بعد از جستجوی زیاد فهمیدند که کار جدعون پسر یوآش بوده است.