داوران 9:42-48 TPV

42 روز دیگر مردم شکیم به صحرا رفتند و ابیملک باخبر شد.

43 او مردان خود را جمع کرد و به سه دسته تقسیم کرد و در صحرا کمین کردند. وقتی مردم را دیدند که از شهر بیرون می‌آیند، از کمینگاه خود خارج شدند و همه را به قتل رساندند.

44 ابیملک و همراهانش با شتاب رفتند و در جلوی دروازهٔ شهر ایستادند تا نگذارند که مردم به شهر داخل شوند. در عین حال دو دستهٔ دیگر آنها، به کسانی‌که در صحرا بودند حمله کردند و همه را کشتند.

45 ابیملک تمام آن روز جنگ کرد تا اینکه شهر را به تصرّف خود درآورد. همهٔ کسانی را که در شهر بودند، از بین بردند. شهر را ویران کردند و در آن نمک پاشیدند.

46 وقتی مردمی که در نزدیک بُرج شهر بودند، از واقعه باخبر شدند، به قلعهٔ پرستشگاه خدای عهد پناه بردند.

47 وقتی ابیملک اطّلاع یافت که ساکنان بُرج شکیم در یک‌‌جا جمع شده‌اند،

48 با همراهان خود بر بالای کوه صَلمُون رفت. تبری را به دست گرفته، شاخهٔ درختی را برید و آن را بر شانهٔ خود گذاشت. آنگاه به همراهان خود گفت: «کاری که من کردم شما هم فوراً بکنید!»