2 گروهی بسیار از پی او روانه شدند، زیرا آیاتی را که با شفای بیماران به ظهور میرسانید، دیده بودند.
3 پس عیسی به تپهای برآمد و با شاگردان خود در آنجا بنشست.
4 عید پِسَخِ یهود نزدیک بود.
5 چون عیسی نگریست و دید که گروهی بسیار به سویش میآیند، فیلیپُس را گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟»
6 این را گفت تا او را بیازماید، زیرا خود نیک میدانست چه خواهد کرد.
7 فیلیپُس پاسخ داد: «دویست دینار نان نیز کفافشان نمیکند، حتی اگر هر یک فقط اندکی بخورند.»
8 یکی دیگر از شاگردان به نام آندریاس، که برادر شَمعون پطرس بود، گفت: