داوران 19:20-26 NMV

20 پیرمرد گفت: «سلامتی بر تو باد؛ من به همۀ نیازهایتان رسیدگی خواهم کرد. فقط شب را در این میدان به سر نبرید.»

21 پس پیرمرد او را به خانۀ خود برد و به الاغها خوراک داد. آنان پاهای خود را شسته، خوردند و نوشیدند.

22 و چون به عیش و شادی مشغول بودند، اینک برخی از اراذل شهر خانه را احاطه کردند و در را به‌شدّت کوفته، به پیرمرد صاحبخانه گفتند: «مردی را که به خانه‌ات درآمده، بیرون بیاور تا با او همبستر شویم.»

23 مرد صاحبخانه نزد ایشان بیرون آمد و بدیشان گفت: «نه، ای برادران من! تمنا دارم چنین شرارتی مورزید. از آنجا که این مرد به خانۀ من درآمده است، این عمل زشت را مرتکب مشوید.

24 اینک دختر باکرۀ خودم و مُتَعِۀ او اینجایند. بگذارید ایشان را نزد شما آورم. آنان را بی‌حرمت سازید و هر چه در نظرتان پسند آید با ایشان بکنید، ولی با این مرد چنین کار شَنیعی مکنید.»

25 ولی آن مردان نخواستند به او گوش گیرند. پس آن مرد مُتَعِۀ خود را گرفته، او را واداشت تا نزد ایشان بیرون رود. و آنها تمام شب تا صبح با او همبستر شده، بی‌عصمتش می‌کردند، و سپیده‌دم رهایش نمودند.

26 هنگام صبح، آن زن آمده، کنار در خانۀ مردی که سرورش در آنجا بود بر زمین افتاد، و تا روشنایی روز در آنجا ماند.