6 پس در به روی دلدادۀ خویش گشودم،اما دلدادهام برگشته و رفته بود!چون او سخن میگفت،جان از من به در شده بود!پس او را جُستم، اما نیافتم!او را خواندم، اما پاسخی نگفت!
7 قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛آنان مرا زدند و مجروح ساختند؛دیدبانانِ حصارها رویبَند از من برگرفتند!
8 ای دختران اورشلیم،شما را قسم میدهم:اگر دلدادۀ مرا یافتید،او را بگوییدکه من بیمار عشقم!
9 ای دلرباترینِ زنان،دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه برتری است؟دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه فضیلت است،که اینچنین ما را قسم میدهی؟
10 دلدادۀ من سرخفام است و درخشان،و برجسته در میان دهها هزار!
11 سرش از طلای ناب،زُلفانش تابدار،به سیاهی کلاغ!
12 چشمانش کبوتران را مانَدنزد نهرهای آب؛تن به شیر شسته،برنشانده همچون نگین.