3 تا تو را به خداوند، خدای آسمان و خدای زمین سوگند دهم که برای پسرم همسری از دختران کنعانیان، که در میانشان زندگی میکنم، نگیری،
4 بلکه به ولایت من و نزد خویشاوندانم بروی و برای پسرم اسحاق همسری بگیری.»
5 خادم به او گفت: «شاید آن زن حاضر نباشد با من به این سرزمین بیاید. آیا باید پسرت را به دیاری که از آن آمدهای ببرم؟»
6 ابراهیم به او گفت: «مبادا پسرم را به آنجا بازگردانی!
7 خداوند، خدای آسمان، که مرا از خانۀ پدرم و از سرزمین خویشاوندانم بیرون آورد و با من سخن گفته، برایم سوگند خورد که، ”این سرزمین را به نسل تو میبخشم،“ او فرشتۀ خود را پیشاپیش تو خواهد فرستاد تا از آنجا زنی برای پسرم بگیری.
8 اما اگر آن زن حاضر نباشد با تو به اینجا بیاید، آنگاه از سوگندی که برای من خوردی مبرا خواهی بود؛ فقط پسرم را به آنجا بازنگردان.»
9 پس خادم دست خود را زیر ران آقایش گذاشت، و در این امر برای وی سوگند خورد.