17 پس فرعون به یوسف گفت: «در خواب دیدم که بر لب رود نیل ایستاده بودم
18 که ناگاه هفت گاو فربه و زیبا از رود بیرون آمدند و در نیزارها به چرا مشغول شدند.
19 و اینک هفت گاو دیگر، پس از آنها بیرون آمدند که نحیف و بسیار زشت و لاغر بودند. من در تمامی سرزمین مصر گاوهایی بدان زشتی ندیده بودم.
20 و آن گاوهای لاغر و زشت، هفت گاو فربه پیشین را خوردند.
21 اما حتی پس از خوردن آنها هیچ معلوم نبود که آنها را خوردهاند، زیرا همچنان مانند اوّل زشت بودند. آنگاه بیدار شدم.
22 و باز خوابی دیدم که اینک هفت خوشۀ گندمِ پر و خوب بر ساقهای میرویید.
23 پس از آنها، هفت خوشۀ دیگر رویید که پژمرده و لاغر و از باد شرقی خشکیده بود.