27 آنگاه به پسرانش گفت: «الاغ را برایم زین کنید.» و آنان چنین کردند.
28 او رفت و جسد آن مرد را در راه افتاده یافت، و الاغ و شیر را که کنار جسد ایستاده بودند. شیر نه جسد را خورده، و نه الاغ را دریده بود.
29 پس نبی جسد مرد خدا را برگرفته، بر الاغ گذاشت و آن را به شهر بازآورد تا سوگواری کند و آن را به خاک سپارد.
30 پس جسد را در مقبرۀ خویش نهاد. و ایشان برایش سوگواری کردند و گفتند: «وای، ای برادر من!»
31 و پس از آن که او را دفن کرد، به پسرانش گفت: «چون بمیرم، مرا در قبری که مرد خدا در آن مدفون است، دفن کنید و استخوانهایم را کنار استخوانهای او بگذارید.
32 زیرا پیامی که او به فرمان خداوند بر ضد مذبح بِیتئیل و بر ضد همۀ زیارتگاههای واقع در مکانهای بلند در شهرهای سامِرِه ندا کرد، بهیقین واقع خواهد شد.»
33 اما یِرُبعام حتی پس از این واقعه نیز از طریق شرارتآمیز خود بازنگشت، بلکه همچنان کاهنانی از تمامی مردم برای مکانهای بلند تعیین میکرد. و هر که را که خواهان کهانت بود، در مکانهای بلند به کهانت نصب مینمود.