۱پادشاهان 20:1-7 NMV

1 و اما بِن‌هَدَد، پادشاه اَرام، تمامی لشکر خود را گرد آورد. سی و دو پادشاه با اسبان و ارابه‌ها همراهش بودند. او برآمده، سامِرِه را محاصره کرد و با آن جنگ نمود.

2 سپس فرستادگانی نزد اَخاب پادشاه اسرائیل به شهر گسیل داشت و به او گفت: «بِن‌هَدَد چنین می‌گوید:

3 ”نقره و طلای تو از آنِ من است و نیکوترین زنان و فرزندانت نیز از آن منَند.“»

4 پادشاه اسرائیل پاسخ داد: «ای سرورم پادشاه، هر چه تو بگویی. من و هرآنچه دارم از آن توییم.»

5 فرستادگان دیگر بار آمده، گفتند: «بِن‌هَدَد چنین می‌گوید: ”به‌درستی که من نزد تو فرستاده، گفتم که نقره و طلا و زنان و فرزندانت را به من دهی.

6 پس، فردا نزدیک همین وقت، خادمان خود را نزد تو می‌فرستم تا خانه‌های تو و خانه‌های خدمتگزارانت را جستجو کنند و بر هر چه دلپسند توست دست گذاشته، آن را با خود بیاورند.“»

7 آنگاه پادشاه اسرائیل همۀ مشایخ مملکت را فرا خواند و بدیشان گفت: «دریابید و ببینید که این مرد چگونه ستیزه می‌جوید! زیرا برای زنان و فرزندانم و نقره و طلایم فرستاد، و او را رد نکردم.»