۲تواریخ 10:11-17 NMV

11 پدرم یوغی سنگین بر شما نهاد، لیکن من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم به تازیانه‌ها شما را تأدیب می‌کرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد!“»

12 سه روز بعد، یِرُبعام و تمامی قوم نزد رِحُبعام بازآمدند، زیرا پادشاه گفته بود: «پس از سه روز نزد من بازآیید».

13 پادشاه با ایشان به تندی پاسخ داد، و مشورت مشایخ را نادیده گرفت.

14 او مطابق مشورت جوانان، به مردم گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم شما را به تازیانه‌ها تأدیب می‌کرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد.»

15 پس پادشاه به قوم گوش فرا نداد، زیرا این امر از جانب خدا شده بود تا خداوند آن کلام را که توسط اَخیّای شیلونی به یِرُبعام پسر نِباط فرموده بود، محقق گردانَد.

16 و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه بدیشان گوش نمی‌سپارد، پس قوم در پاسخ، پادشاه را گفتند:«ما را در داوود چه سهمی است؟ما را در پسر یَسا چه میراثی است!ای اسرائیل، هر یک به خیمه‌هایتان بازگردید!ای داوود، دل به خانۀ خویشتن مشغول دار!»پس تمامی‌اسرائیل به خیمه‌هایشان رفتند.

17 اما در خصوص اسرائیلیانِ ساکن در شهرهای یهودا، رِحُبعام همچنان بر آنها سلطنت می‌کرد.