۲سموئیل 13:15-21 NMV

15 اما پس از آن، اَمنون سخت از تامار نفرت کرد، چندان که نفرتش بیش از عشقی بود که پیشتر به او داشت. و به او گفت: «برخیز و برو!»

16 ولی تامار به او گفت: «نه، برادرم، راندن من ظلمی است بزرگتر از آن کار دیگر که با من کردی.» اما اَمنون نخواست او را بشنود.

17 پس جوانی را که او را خدمت می‌کرد، فرا خواند و گفت: «این زن را از نزد من بیرون کرده، در را از پس او قفل کن.»

18 پس خادم، تامار را بیرون برد و در را از پس او قفل کرد. تامار پیراهن بلند آستین‌‌داری بر تن داشت، زیرا که دختران باکرۀ پادشاه بدین‌گونه جامه بر تن می‌کردند.

19 و تامار خاکستر بر سر ریخت و پیراهن بلند آستین‌داری را که در بر داشت، چاک زد و دست بر سر خویش نهاده، برفت، و در حالی که می‌رفت، به آواز بلند می‌گریست.

20 برادرش اَبشالوم به او گفت: «آیا برادرت اَمنون با تو بوده است؟ پس حال، ای خواهرم، خاموش باش. او برادر توست؛ این امر را به دل مگیر.» پس تامار تنها و بی‌کس در خانۀ برادرش اَبشالوم بماند.

21 چون داوودِ پادشاه از این همه باخبر شد، سخت خشمگین گردید.