۲سموئیل 15:25-31 NMV

25 سپس پادشاه به صادوق گفت: «صندوق خدا را به شهر بازگردان. اگر لطف خداوند شامل حال من شود، مرا باز خواهد آورد و اجازه خواهد داد تا هم صندوق و هم جایگاه سکونت او را ببینم.

26 اما اگر بگوید: ”از تو خشنود نیستم“، در آن صورت آماده‌ام تا هر چه در نظرش پسند آید، با من بکند.»

27 نیز پادشاه به صادوق کاهن گفت: «آیا تو نبی نیستی؟ به سلامت به شهر بازگرد، تو و اَبیّاتار و پسرانتان، یعنی اَخیمَعَص پسر تو و یوناتان پسر اَبیّاتار.

28 من در معبر رود در بیابان، منتظر می‌مانم تا پیامی از جانب شما رسیده، مرا باخبر سازید.»

29 پس صادوق و اَبیّاتار صندوق خدا را به اورشلیم بازگرداندند و آنجا ماندند.

30 و اما داوود در حالی که گریان راه می‌پیمود، پای برهنه و سرِ پوشیده از دامنۀ کوه زیتون بالا می‌رفت. و کسانی نیز که با او بودند، جملگی سَرِ خود را پوشانیدند و در حالی که گریان راه می‌پیمودند، بالا رفتند.

31 به داوود خبر رسید که: «اَخیتوفِل نیز از جملۀ توطئه‌گرانی است که با اَبشالوم‌اند.» پس داوود گفت: «ای خداوند، تمنا اینکه مشورتِ اَخیتوفِل را به حماقت بدل کنی.»