۲پادشاهان 1:7-13 NMV

7 پادشاه از آنان پرسید: «مردی که به دیدارتان آمد و این سخن را گفت، چگونه بود؟»

8 گفتند: «جامهای پشمین در بر داشت و کمربندی چرمین بر کمر بسته بود.» پادشاه گفت: «او ایلیای تِشبی است.»

9 آنگاه پادشاه سرداری با پنجاه سربازش فرستاد تا او را بیاورند. ایلیا بر فراز تَلی نشسته بود. سردار نزد او رفت و گفت: «ای مرد خدا، پادشاه می‌فرماید: ”فرود آی!“»

10 ایلیا در پاسخ سردار گفت: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شود و تو و پنجاه سربازت را بسوزاند!» و از آسمان آتش نازل شد و آن مرد و سربازانش را سوزانید.

11 پس پادشاه سرداری دیگر با پنجاه سربازش گُسیل داشت. سردار به ایلیا گفت: «ای مرد خدا، پادشاه می‌فرماید: ”بی‌درنگ فرود آی!“»

12 ایلیا پاسخ داد: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شود و تو و پنجاه سربازت را بسوزاند!» و آتش خدا از آسمان نازل شد و او و پنجاه سربازش را سوزانید.

13 پس پادشاه سردار سوّمی با پنجاه سربازش گُسیل داشت. سردار سوّم در برابر ایلیا بر زانوانش به خاک افتاد و التماس‌کنان گفت: «ای مرد خدا، تمنا دارم جان مرا و جان این پنجاه تن را، که همه خدمتگزاران توییم، عزیز داری!