14 اینک نزد قوم خود میروم، ولی بیا تا تو را آگاه سازم که این قوم در ایام آینده با قوم تو چه خواهند کرد.»
15 آنگاه بَلعام خطابۀ خود را آغاز کرده، گفت:«وحی بَلعام پسر بِعور،وحی مردی که چشمانش باز میشود،
16 وحی آن که سخنان خدا را میشنود،و معرفت آن متعال را درک میکند؛که رؤیای قادر مطلق را میبیند،و فرو میافتد و چشمانش گشوده میشود:
17 او را میبینم، اما نه اکنون؛بر او مینگرم، اما نه نزدیک.ستارهای از یعقوب ظهور خواهد کرد،و عصایی از اسرائیل بر خواهد خاست؛او شقیقۀ موآب را خرد خواهد کرد،و پسران شِیث را جملگی سرنگون خواهد نمود.
18 اَدوم به تصرف در خواهد آمد،و سِعیر را دشمنانش تسخیر خواهند کرد؛اما اسرائیل همچنان مظفر خواهد شد.
19 حاکمی از یعقوب بر خواهد خاستو باقیماندگان شهر را هلاک خواهد کرد.»
20 آنگاه بَلعام بر عَمالیق نگریست و گفتار خود را آغاز کرده، گفت:«عَمالیق سرآمدِ قومها بود،ولی سرانجامِ او چیزی جز نابودی نیست.»