17 گواهانی تازه بر ضد من میآوری،و بر خشم خود نسبت به من میافزایی،سپاهیان تازهنفس بر ضد من برمیخیزانی.
18 «چرا مرا از رَحِم بیرون آوردی؟کاش جان میدادم و چشمی مرا نمیدید،
19 و چنان میبودم که گویی هرگز نبودهام،و از رَحِم به گور برده میشدم.
20 آیا روزهایم اندک نیست؟پس مرا واگذار و رهایم کُن تا کمی شاد باشم،
21 پیش از آنکه بدانجا روم که از آن بازگشتی نیست،به دیار ظلمت و تاریکی غلیظ.
22 به دیارِ تیره و تار به سیاهیِ ظلمات،که در آن هیچ نظمی نیست؛آنجا که حتی روشنایی همچون تاریکی است.»