2 ای اورشلیم خود را آزاد ساز!از گرد و خاک برخیز و بر تخت خود بنشین!ای قوم اسیر صهیون،زنجیرهایی که شما را به اسارت درآورده، پاره کنید.
3 خدای قادر متعال به قوم خود میگوید: «وقتی شما به اسارت رفتید، پولی برای آن پرداخت نشد، در حقیقت برای آزادی شما هم چیزی پرداخت نخواهد شد.
4 وقتی شما به عنوان بیگانه به مصر رفتید، این کار را با رضایت خودتان انجام دادید ولی آشور شما را با زور برد و در اِزای آن چیزی پرداخت نکرد.
5 و اکنون در بابل همان چیز دوباره واقع شده است. شما را به اسارت گرفتهاند و چیزی در مقابل آن نپرداختهاند. آنها که بر شما حکومت میکنند، دایماً با غرور به خود میبالند و مرا تحقیر میکنند.
6 در آن روز خواهی فهمید که من خدا هستم و من این را به تو گفتهام.»
7 چه خوشی بزرگی استدیدن پیامآوری که از فراز کوهها به زیر میآید،و مژدهٔ صلح را میآورد.او پیروزی را اعلام میکند و به صهیون میگوید:«خدا پادشاه شماست!»
8 محافظان شهر از شادی فریاد میزنند،و مردم همه با هم با شادی فریاد میزنند.آنها با چشم خودشان،بازگشت خداوند را به صهیون مشاهده میکنند.