1 «سپس رهسپار شده، از راهی که به باشان میرفت بالا رفتیم. اما عوج، شاهِ باشان، با همۀ قومش برای نبرد در اِدرِعی به مقابله با ما بیرون آمد.
2 خداوند مرا گفت: ”از او مترس، زیرا او را با تمامیِ قوم و سرزمینش به دست تو تسلیم کردهام. با او همان کن که با سیحون پادشاهِ اَموری که در حِشبون ساکن بود، کردی.“
3 پس یهوه خدایمان، عوج، شاهِ باشان را نیز با تمامی قومش به دست ما تسلیم کرد، و او را چنان شکست دادیم که اَحَدی برای او باقی نماند.
4 در آن وقت، همۀ شهرهای او را گرفتیم، و شهری نماند که از ایشان نگرفته باشیم - شصت شهر یعنی سراسر ناحیۀ اَرجوب را که مملکت عوج در باشان بود.
5 تمامیِ اینها شهرهای حصاردار، با دیوارهای بلند و دروازهها و پشتبندها بود، سوای شمار بسیار از روستاهای بیحصار.