2 وقتی از تو میپرسند به کجا خواهند رفت، به آنها بگو که من چنین گفتهام:«سرنوشت گروهی این است که از بیماری بمیرندو این انتهای آنهاست،سرنوشت گروهی دیگر این است که در جنگ کشته شوند،پس به همان سوی میروندسرنوشت عدّهای هم این است که از گرسنگی بمیرند،آنها هم به همان طرف میروند،سرنوشت بقیّه این است که به اسارت برده شوند،پس آنها هم، به همان سوی خواهند رفت.
3 من، خداوند مقدّر کردهام که آنها دچار چهار عامل وحشتناک شوند: در جنگ کشته شوند، بدنهای آنها به وسیلهٔ سگها به اطراف کشیده شود، لاشخورها آنها را بخورند و هرچه را از بدنهای آنها باقی مانده است، حیوانات وحشی بخورند.
4 بهخاطر آنچه منسی پسر حزقیا، در اورشلیم انجام داده کاری خواهم کرد که تمام مردم جهان وحشت کنند.»
5 خداوند میگوید: «ای مردم اورشلیم چه کسی بر شما رحم خواهد کردو چه کسی در ماتم شما شریک خواهد شد؟چه کسی است که لحظهای بایستدو حال شما را بپرسد؟
6 شما مرا رد کرده،و به من پشت کردهاید.پس من دست خود را دراز نموده و شما را نابود کردم،چون از صبر و تحمّل خسته شدهام.
7 من شما را مثل کاه در برابر باددر تمام این سرزمین پراکنده نمودم.من شما، قوم خود راچون از راههای شرارتآمیز برنگشتیددرهم شکسته و فرزندانتان را کشتم.
8 زن بیوه در سرزمین شمااز دانههای شن کنار دریا بیشتر است.من مردان شما را در عنفوان جوانی کُشتم.و مادرانشان را داغدیده کردم.و ناگهان نگرانی و وحشت را بر آنان مستولی نمودم