30 یعقوب به یوسف گفت: «حالا دیگر برای مردن حاضرم، من تو را دیدم و یقین دارم كه هنوز زندهای.»
31 سپس یوسف به برادرانش و سایر اعضای خانوادهٔ پدرش گفت: «من باید به نزد فرعون بروم و به او خبر بدهم كه برادرانم و تمام اهل خانهٔ پدرم كه در كنعان زندگی میكردند نزد من آمدهاند.
32 به او خواهم گفت كه شما چوپان هستید و حیوانات و گلّهها و رمههای خود را با تمام دارایی خود آوردهاید.
33 وقتی فرعون از شما بپرسد كه كار شما چیست؟
34 بگویید: 'ما از دوران كودكی مانند اجدادمان چوپان بودیم و از گلّههای خود مواظبت میكنیم.' به این ترتیب او به شما اجازه میدهد كه در منطقهٔ جوشن ساكن شوید.» یوسف این را بهخاطر این گفت كه مصریها چوپانان را ناپاک میدانستند.