50 خداوند به قوم خود در بابل چنین میگوید: «شما از مرگ نجات یافتید! اکنون بروید! تأخیر نکنید! هرچند از وطن خود دور هستید، دربارهٔ من، خداوند خودتان، بیندیشید و به یاد اورشلیم باشید.
51 شما میگویید: «ما رسوا و شرمسار شدهایم، احساس درماندگی میکنیم، چون بیگانگان مکانهای مقدّس در معبد بزرگ ما را اشغال کردهاند.
52 در آن صورت من میگویم که وقت آن رسیده که به حساب بُتهای بابل برسم و زخمی شدگان در سرتاسر کشور در ناله و شیون خواهند بود.
53 حتّی اگر بابل به آسمان صعود کند و در آن قلعهٔ محکمی بنا کند، من باز هم مردم را برای نابودی آن خواهم فرستاد. من، خداوند چنین گفتهام.»
54 خداوند میگوید:«به فریادهای گریه و زاری از بابل گوش کنید،ماتم آنها را برای ویرانی سرزمین بشنوید.
55 من بابل را ویران میکنمو آن را در سکوت فرو میبرم.ارتشها مثل امواج خروشان هجوم میآورندو با فریادی بلند حمله میکنند.
56 آنها برای ویرانی بابل آمدهاند،سربازهایش دستگیر شدهاندو کمانهاهایشان شکستهاند.من خدایی هستم که شریر را مجازات میکندو بابل را کاملاً به جزای شرارتش خواهم رسانید.