پیدایش 24:28-34 TPV

28 دختر به‌ طرف‌ خانهٔ مادرش‌ دوید و تمام‌ ماجرا‌ را تعریف‌ كرد.

29 ربكا برادری ‌به ‌نام ‌لابان‌ داشت. او به ‌طرف ‌بیرون‌ دوید تا به ‌چشمه‌ای كه‌ مباشر ابراهیم‌ در آنجا بود، برود.

30 او حلقهٔ بینی و دست‌بندها را در دست ‌خواهرش‌ دیده ‌بود و شنیده ‌بود كه ‌آن‌ مرد به‌ دختر چه ‌گفته ‌است‌. او نزد ‌مباشر ابراهیم‌ كه ‌با شترهایش‌ كنار چشمه‌ ایستاده ‌بود رفت‌ و به‌ او گفت‌:

31 «با من ‌به ‌خانه ‌بیا. تو مردی هستی كه‌ خداوند تو را بركت داده است. چرا بیرون ‌ایستاده‌ای‌؟ من‌ در خانه‌ام‌ برای تو جا آماده‌ كرده‌ام‌ و برای شترهایت ‌هم‌ جا هست‌.»

32 پس آن مرد به ‌خانه ‌رفت ‌و لابان‌ شترهای او را باز كرد و به آنها كاه ‌و علوفه ‌داد. سپس‌ آب‌ آورد تا مباشر ابراهیم‌ و خادمان‌ او پاهای خود را بشویند.

33 وقتی غذا آوردند، آن‌ مرد گفت‌: «من‌ تا منظور خود را نگویم‌ غذا نخواهم‌ خورد.»لابان ‌گفت‌: «هرچه ‌می‌خواهی بگو.»

34 او گفت‌: «من ‌مباشر ابراهیم‌ هستم‌.