35 امّا آن روز لابان تمام بُزهای نری كه ابلق یا خالدار بودند و همچنین تمام بُزهای مادَهای كه ابلق یا خالدار بودند و یا لكهٔ سفیدی داشتند و همهٔ گوسفندان سیاه را جدا كرد و به پسران خود داد تا آنها را ببرند و از آنها مواظبت كنند.
36 او با این گلّه سه روز سفر كرد و تا آن جایی كه میتوانست از یعقوب دور شد. امّا یعقوب از باقیماندهٔ گلّه مواظبت میكرد.
37 یعقوب شاخههای سبز درخت سپیدار و بادام و چنار را برداشت و روی پوست آنها را خطخطی كرد تا سفیدی آنها معلوم شود.
38 بعد وقتی گلّه برای نوشیدن آب میآمد، او این شاخهها را در آبخور آنها میانداخت. زیرا حیوانات هنگامی كه برای نوشیدن آب میآمدند، جفتگیری میكردند.
39 وقتی بُزها در مقابل این شاخهها آبستن میشدند بُزغالههای آنها ابلق و خالدار به دنیا میآمدند.
40 یعقوب گوسفندها را از بُزها جدا میكرد و آنها را در طرف دیگر مقابل حیوانات ابلق و خالدار گلّهٔ لابان نگهداری میكرد. به این ترتیب او گلّهٔ خود را مرتب زیاد میكرد و آنها را از گلّهٔ لابان جدا نگهداری میكرد.
41 هنگامی كه حیوانات قوی و سالم جفتگیری میكردند، یعقوب شاخهها را در آبخور آنها میگذاشت و آنها در میان شاخهها آبستن میشدند.