5 بلهه آبستن شد و برای یعقوب پسری زایید.
6 راحیل گفت: «خدا حق من را داده و دعای مرا شنیده است. او به من پسری داده است.» پس اسم این پسر را دان گذاشت.
7 بلهه بار دیگر آبستن شد و پسر دیگری برای یعقوب زایید.
8 راحیل گفت: «من با خواهر خود مبارزهٔ سختی كردهام و پیروز شدهام.» بنابراین اسم آن پسر را نفتالی گذاشت.
9 امّا لیه وقتی دید دیگر نمیتواند بچّهدار شود، كنیز خود زلفه را به یعقوب داد.
10 پس زلفه پسری برای یعقوب زایید.
11 لیه گفت: «من سعادتمند شدهام.» پس اسم او را جاد گذاشت.