10 «موقع جفتگیری گلّهها خوابی دیدم، كه بُزهای نری كه جفتگیری میكنند، ابلق، خالدار و خطخطی هستند.
11 فرشتهٔ خداوند در خواب به من گفت: 'یعقوب' گفتم: 'بلی'
12 او ادامه داد: 'نگاه كن. تمام بُزهای نر كه جفتگیری میكنند، ابلق، خالدار و خطخطی هستند. من اینكار را كردهام. زیرا تمام كارهایی را كه لابان با تو كرده است، دیدهام.
13 من خدایی هستم كه در بیتئیل بر تو ظاهر شدم. در جایی كه یک ستون سنگی به عنوان یادبود بنا كردی و روغن زیتون روی آن ریختی. همان جایی كه برای من وقف كردی. حالا حاضر شو و به سرزمینی كه در آن به دنیا آمدی بازگرد.'»
14 راحیل و لیه در جواب یعقوب گفتند: «از پدر ما ارثی برای ما گذاشته نشده است.
15 او ما را مثل بیگانهها فریب داده است. ما را فروخته و قیمت ما را خرج كرده است.
16 تمام این ثروتی كه خدا از پدر ما گرفته است مال ما و بچّههای ماست و هرچه خدا به تو گفته است، انجام بده.»