1 روزی دینه -دختر یعقوب و لیه- به دیدار چند نفر از زنان كنعانی رفت.
2 شكیم-پسر حمور حوّی- كه رئیس آن منطقه بود، او را دید و به زور او را گرفت و به او تجاوز كرد.
3 امّا متوجّه شد كه او دختر بسیار زیبا و دلربایی است و عاشق او شد. پس كوشش میكرد كه هرطور شده دل او را بدست آورد.
4 پس شكیم به پدرش گفت: «از تو میخواهم كه این دختر را برای من بگیری.»