پیدایش 41:42-48 TPV

42 فرعون ‌انگشتر خود را كه ‌روی آن‌ مُهر مخصوص ‌فرعون‌ بود از دستش ‌بیرون‌ آورد و به ‌دست‌ یوسف‌ كرد و ردای كتانی گرانبهایی به ‌او پوشانید و یک ‌طوق ‌طلا به ‌گردن‌ او انداخت‌.

43 بعد دومین ‌كالسكهٔ خود را به ‌یوسف ‌داد تا سوار شود و گارد احترام ‌در جلوی او می‌رفتند و فریاد می‌كردند: «زانو بزنید، زانو بزنید.» به ‌این ‌ترتیب ‌یوسف ‌نخست‌وزیر مصر شد.

44 فرعون‌ به‌ او گفت‌: «من ‌فرعون ‌هستم‌، در سراسر مصر هیچ‌كس‌ حق‌ ندارد بدون ‌اجازهٔ تو دست‌ یا پای خود را دراز كند.»

45 پس ‌فرعون‌ اسم ‌یوسف ‌را صفنات ‌فعنیح گذاشت‌ و برای او زنی گرفت ‌به‌ نام «اسنات» كه‌ دختر فوتی فارع‌، كاهن ‌شهر اون ‌بود.

46 یوسف ‌سی ساله بود كه ‌به‌ خدمت ‌فرعون‌ مشغول ‌شد. او کاخ فرعون‌ را ترک‌ كرد و در سرتاسر مصر گردش ‌كرد.

47 در مدّت ‌هفت‌ سال ‌اول‌، زمین ‌محصول ‌بسیار داد

48 و یوسف ‌تمام‌ محصولاتی كه‌ جمع‌آوری می‌كرد در شهرها انبار نمود. او در هر شهر آذوقه‌ را از اطراف‌ همان ‌شهر جمع‌آوری و انبار می‌كرد.