پیدایش 42:30-36 TPV

30 و گفتند: «نخست‌وزیر با خشونت ‌با ما صحبت ‌كرد و خیال ‌كرد كه ‌ما برای جاسوسی به ‌آنجا رفته ‌بودیم‌.

31 ما جواب ‌دادیم‌ كه ‌ما جاسوس ‌نیستیم‌، بلکه‌ مردمان ‌درستكاری هستیم‌.

32 ما دوازده‌ برادر بودیم ‌همه ‌فرزند یک‌ پدر. یكی از برادران ‌ما مرده‌ است‌ و برادر كوچكمان ‌هم‌ الآن ‌نزد ‌پدرمان ‌است‌.»

33 آن ‌مرد جواب‌ داد: «به‌ این ‌طریق‌ می‌فهمم‌ كه‌ شما مردمان ‌درستكاری هستید: یک‌ نفر از شما نزد من ‌بماند و بقیّه‌ برای رفع‌ گرسنگی خانوادهٔ خود غلّه‌ بگیرید و بروید.

34 سپس‌ برادر كوچک‌ خود را به ‌نزد من ‌بیاورید. آن‌ وقت ‌خواهم ‌دانست‌ كه ‌شما جاسوس ‌نیستید. بلكه ‌مردمان‌ درستكاری هستید و برادر شما را به ‌شما پس‌ می‌دهم‌. آن‌ وقت ‌شما می‌توانید در اینجا بمانید و داد و ستد كنید.»

35 وقتی آنها كیسه‌های خود را خالی می‌كردند، هركس ‌پولش ‌را در كیسهٔ خودش ‌پیدا كرد. وقتی پولها را دیدند، آنها و پدرشان ‌ترسیدند.

36 پدرشان‌ به آنها گفت‌: «آیا شما می‌خواهید كه ‌من ‌همهٔ فرزندانم‌ را از دست‌ بدهم‌؟ یوسف ‌دیگر نیست‌، شمعون ‌هم ‌نیست‌ و حالا می‌خواهید بنیامین ‌را هم ‌ببرید. همهٔ اینها به‌ سر من‌ آمده ‌است‌!»