3 و بگو، خداوندگارْ یهوه به اورشلیم چنین میگوید: اصل و ولادت تو از سرزمین کنعان است؛ پدرت اَموری و مادرت حیتّی بود.
4 و اما تولد تو: در روزی که متولد شدی، نافت را نبریدند و تو را به آب نشستند تا طاهر شوی، و نه تو را نمک مالیدند ونه به قنداقه پیچیدند.
5 چشمی بر تو ترحم نکرد تا از شفقت یکی از این کارها را در حق تو انجام دهد، بلکه در روز تولدت تو را خوار شمرده، به صحرا بیرون افکندند.
6 «و من از نزد تو گذر کردم و تو را در خونت غلتان دیدم. پس به تو که در خونت میلولیدی، گفتم: ”زنده شو!“ آری، به تو که در خونت میلولیدی، گفتم: ”زنده شو!“
7 و تو را همچون گیاهان صحرا پروردم. پس نمو کرده، بزرگ شدی و به سن بلوغ رسیدی. پستانهایت شکل گرفت و گیسوانت بلند شد. اما برهنه و عریان بودی.
8 «و دیگر بار از نزد تو گذر کردم، و چون بر تو نگریستم، دیدم که اینک به سن عشق رسیدهای. پس دامن ردایم را بر تو گستردم و عریانیات را پوشاندم، و برای تو سوگند خوردم و با تو عهد بستم و از آنِ من شدی؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.
9 تو را به آب شستم و خون از پیکرت زدودم و به روغن تدهینت کردم.