11 عمر من به پایان رسیده استو آرزوهایم همه نقش بر آب شدهاند.
12 دوستانم میگویند: «از پی شامِ تاریک، روز روشن میآید.»امّا خودم میدانم که من همیشه در تاریکی باقی خواهم ماند.
13 یگانه آرزوی من این است که به دنیای مردگان برومو آنجا خانهٔ ابدی من باشد.
14 گور را پدرو کِرمی را که مرا میخورد، مادر و خواهر خود خواهم خواند.
15 امید من کجاست؟چه کسی آن را برایم پیدا میکند؟
16 امید من با من به گور نمیرودو با هم یکجا خاک نمیشویم.