3 اما تو، ای خداوند، مرا میشناسی؛مرا میبینی و اندیشههایم را دربارۀ خود میآزمایی.ایشان را همچون گوسفندانِ کُشتاری بیرون بِکِش،و برای روزِ کشتار جدایشان کن.
4 تا به کی این سرزمین به ماتم نشیندو گیاهان همۀ صحراها خشک مانَد؟به سبب شرارت ساکنان آن،چارپایان و پرندگان هلاک گشتهاند؛زیرا میگویند: «او به عاقبتِ ما توجهی ندارد.»
5 «اگر وقتی با پیادگان دویدی تو را خسته کردند،پس چگونه با اسبان برابری توانی کرد؟و اگر اعتمادت را بر سرزمینی ایمن نهادهای،در بیشههای اطراف اردن چه خواهی کرد؟
6 زیرا حتی برادران و خاندان پدرت به تو خیانت ورزیدهاند،و فریاد خویش بر ضد تو بلند کردهاند؛پس گرچه سخنان نیکو با تو بگویند،به ایشان اعتماد مکن.»
7 «من خانۀ خویش را ترک گفتهام،و میراث خود را بهدور افکندهام؛من محبوب جانم را به دست دشمنانش تسلیم کردهام.
8 میراث من برایم همچون شیرِ جنگل گشته است؛او بر من میغرّد، پس از او بیزار گشتهام.
9 آیا میراث من برایم همچون مرغ شکاری یا کَفتار نگشته است؟آیا دیگر مرغانِ شکاری از هر سو بر او حمله نمیآورند؟بروید و جانوران درّنده را جملگی گرد آورید،تا بیایند و بخورند.